دربارهی تصنیف «می عشق» از آلبوم ناشکیبا
آواز: همایون شجریان
آهنگساز: اردشیر کامکار
نوازندگان:
ارسلان کامکار / عوداردشیر کامکار / کمانچه، دف، دایره، چوب، طبل بزرگ
اردوان کامکار / سنتور
کامبیز گنجهای / تنبک
سینا جهانآبادی / کمانچهتهمورث پورناظری / تار
شروین مهاجر / کمانچه و کمانچه آلتوشهرام غلامی / عودارژنگ سیفیزاده / تار
سهراب پورناظری / کمانچه
سعید نایبمحمدی / عود
تاریخ انتشار اثر: ۳۱ / اردیبهشت / ۱۳۸۳
ضبط و میکس صدا: ریموند موسسیان
شعر تصنیف «می عشق» از حضرت حافظ
وزن غزل: مفعول مفاعیل مفاعیل مفاعیل
گــل در بــر و می در کـف و معشـوق به کـــام است
سـلطــــان جــــهانــــم بـــه چنیـــن روز غـلام است
در مــذهــب مــــا بــــاده حــــلال است ولـیـکــن (۲)
بــی روی تــو ای ســـرو گـل انــدام حــرام است (۲)
میخـــواره و ســرگشتــه و رنـدیـــم و نظـــربــاز (۲)
وانکس که چو ما نیست در این شهر کداماست (۲)
[ از ننگ چه گویی(۲) که مرا نام ز ننگ است ] (۲)
[ وز نام چه پرسی(۲) که مرا ننگ ز نام است ] (۲)
[ تـــا گنـــج غمـــت در دل ویـــرانـــه مقـــیـــم است
همـــواره مـــرا کنـــج خـــرابـــات مقـــام است ] (۲)
حافـــظ منشیـــن بی می و معشــوق زمـانـــی (۲)
کــایّـــام گـــل و یـــاســمـــن و عـــیـــد صیـــام است
برای دیدن تصویر در اندازهی اصلی کلیک کنید
زندگینامهی کوتاهی از اردشیر کامکار به نقل از وبسایت گروه کامکارها
اردشیر کامکار در سال ۱۳۴۲ در سنندج به دنیا آمد و از اوان کودکی نواختن ویلن را در محضر پدرش فرا گرفت. چندی بعد، وی بهعنوان نوازندهی ویلن و کمانچه به عضویت ارکستر فرهنگ و هنر سنندج درآمد. او از استعداد موسیقایی شگرفی بهرهمند بود و قطعات دشوار ویلن استاد ابوالحسن صبا را با کمانچه اجرا میکرد. در سال ۱۳۶۰~ به تهران آمد و با گروههای عارف و شیدا شروع به همکاری کرد. همچنین مطالب تکمیلی را نزد استاد محمدرضا لطفی و پشنگ کامکار آموخت و در محضر این اساتید با تکنیکهای نوازندگی بیشتر آشنا شد.
اردشیر کامکار همواره برای گسترش هر چه بیشتر قابلیتهای ساز کمانچه کوشیده است. در این راستا، قطعات استاد صبا را در دو اثر « به یاد صبا » و « بر تارک سپیده »، به کمک کمانچه و ارکستر به اجرا در آورده. وی در « بر تارک سپیده »، با تکیه بر تواناییهای خود دست به ابتکارات بدیعی زده و از این رهگذر کمانچه را به سازی فوقالعاده تأثیرگذار و وجدآور مبدل کرده است. [ رجوع به منبع... ]
اردشیر کامکار از نگاه دایرةالمعارف آزاد ویکیپدیا
اردشیر کامکار (در زبان کردی Erdeşîr Kamkar)، موسیقیدان ایرانی، در سال ۱۹۶۲میلادی (۱۳۴۲ شمسی) در سنندج متولد شد. وی آموختن موسیقی را زیر نظر پدرش آغاز کرد و در سال ۱۹۸۰ میلادی (۱۳۶۰~ شمسی) به تهران نقل مکان کرد و فراگیری موسیقی سنتی را تحت نظر استاد محمدرضا لطفی و برادرش، پشنگ کامکار، ادامه داد. اردشیر کامکار همواره علاقهمند به گسترش و شکوفایی قابلیتهای ساز کمانچه بوده و از همین رو کتابها و قطعاتی برای کمانچهنوازی پدید آورده است. او تاکنون با گروههای مشهوری چون دستان، عارف و شیدا به اجرای برنامه پرداخته و اخیراً نیز با خوانندهی جوان و بااستعداد، همایون شجریان، در آلبوم ناشکیبا همکاری داشته است.
ترجمه: وبلاگ همایون شجریان
دانلود تصنیف می عشق
حجم: ۷۸۵ کیلوبایت
مدت زمان: ۶:۲۱
دربارهی بوسههای باران
آواز : استاد محمدرضا شجریان و همایون شجریان
آهنگساز : استاد حسین علیزاده
نوازندگان :استاد حسین علیزاده/ تار
کیهان کلهر/ کمانچه
همایون شجریان/ تنبک
غزل : محمدرضا شفیعی کدکنی
دستگاه : راستپنجگاه
آلبوم : فریاد
شعر بوسههای باران
ای مهربانتر از برگ در بوسههای باران
بیداری ستاره، در چشم جویباران
آیینهی نگاهت، پیوند صبح و ساحل
لبخند گاهگاهت، صبح ستارهباران
بازآ که در هوایت خاموشی جنونم
فریادها برانگیخت از سنگ کوهساران
ای جویبار جاری! زین سایه برگ مگریز
کاین گونه فرصت از کف دادند بیشماران
گفتی به روزگاری مهری نشسته گفتم
بیرون نمیتوان کرد حتی به روزگاران *
بیگانگی ز حد رفت، ای آشنا مپرهیز
زین عاشق پشیمان سر خیل شرمساران
پیش از من و تو بسیار بودند و نقش بستند
دیوار زندگی را زین گونه یادگاران
وین نغمهی محبت، بعد از من و تو ماند
تا در زمانه باقیست آواز باد و باران
دربارهی دکتر محمدرضا شفیعی کدکنی
دکتر
محمدرضا شفیعی کدکنی، شاعر، نویسنده و پژوهشگر معاصر در سال ۱۳۱۸ ﻫ.ش در
کدکن از روستاهای قدیمی بین نیشابور و تربت حیدریه به دنیا آمد. او تحصیلات
ابتدایی و دورهی متوسطه را در مشهد گذراند و از آن پس وارد دانشکدهی
ادبیات دانشگاه مشهد شد و به تحصیل پرداخت و لیسانس خود را در این رشته
دریافت کرد. دکتر شفیعی، همزمان با تحصیلات متوسطه و دانشگاهی، در حوزهی
علمیهی مشهد به تحصیل علوم ادبی و عربی پرداخت و ادبیات عرب را نزد اساتید
معظم این حوزه فرا گرفت. او در زمانی که در مشهد به تحصیل اشتغال داشت از
اعضای مؤثر و فعال انجمنهای ادبی به شمار میرفت و از همان آغاز نوجوانی
آثارش در مطبوعات خراسان با نام مستعارش «م. سرشک» به چاپ میرسید. در
سالهای بعد از ۱۳۳۲ ﻫ.ش با همکاری تنی چند از جوانان شاعر و اهل ادب انجمن
ادبییی تشکیل داد که بیشتر طرفداران شعر نو و ادبیات داستانی و ترجمهی
ادبیات فرنگی بودند که دکتر علی شریعتی نیز از جمله اعضای آن انجمن بودند.
استاد شفیعی پس از عزیمت به تهران در دانشکدهی ادبیات دانشگاه تهران
دورهی فوق لیسانس خود را گذراند و سپس دورهی دکترای زبان و ادبیات عرب را
نیز پشت سر گذاشت. او مدتی در بنیاد فرهنگ ایران و کتابخانهی مجلس سنا به
کار اشتغال ورزید و سپس به عنوان استاد دانشکدهی ادبیات تهران در رشتهی
سبکشناسی و نقد ادبی به کار مشغول شد. دکتر شفیعی همچنین مدتی را بنا به
دعوت دانشگاههای آکسفورد انگلستان و پرینستون آمریکا به عنوان استاد به
تدریس و تحقیق اشتغال داشت. از دکتر شفیعی تا کنون دهها نوشته و مقاله و
تألیفات بسیاری به چاپ رسیده است.
دکتر شفیعی از استادان متبحر ادبیات
معاصر ایران و از محققین بزرگ به شمار میرود که در نقد شعر و ادب فارسی
صاحبنظر است و در شعر و شاعری نیز مقام والایی دارد و صاحب سبک و شیوهی
خاصی است که او را به عنوان شاعری پیشرو میشناسند و یکی از ویژگیهای
شخصیتی دکتر شفیعی این است که وی در محافل ادبی به ندرت ظاهر میشود و
بیشتر در انزوای به سر میبرد.
از مهمترین مجموعههای شعر ایشان
میتوان به « زمزمهها، شبخوانی، از زبان برگ، در کوچهباغهای نیشابور، از
بودن و سرودن، مثل درخت در شب باران و بوی جوی مولیان » اشاره کرد. « صور
خیال در شعر فارسی، موسیقی شعر، و تصحیح و توضیح اسرارالتوحید » نمونههایی
چند از آثار پژوهشی ایشان است.
[ به نقل از پایگاه شبکه آموزش سیما / با اندکی تلخیص و تغییر ]
در همین رابطه
محمدرضا شفیعی کدکنی در پایگاه آوای آزاد
مطالعهی شعر مشهور سفر به خیر از محمدرضا شفیعی کدکنی
دانلود کلیپ تصویری بوسههای باران
حجم: ۹.۵۵ مگابایت
مدت زمان: ۶:۴۷
مدت زمان تخمینی دانلود: ۲۳ دقیقه (با سرعت 56Kbps)
دانلود فایـل صوتـی بوسههای باران
حجم: ۹۵۷ کیلوبایت
مدت زمان: ۷:۴۵
23:0
ساز و آواز شور ناشکیبا
حجم فایل: ۱.۶۴ مگابایت
توضیحاتی دربارهی شعر این اثر
مشتاقی: اشتیاق. معنای بیت: ای یار، سوز و گداز اشتیاق و صبر در غم عشق تو از حد گذشت (بیش از این دیگر طاقت دوری تو را ندارم)، با وصال خود دل دیوانهی ما را درمان کن.
مشتاقان: عاشقان. طبیب عام: طبیب عموم مردم. در شعر فارسی «طبیب دردمندان» و «طبیب عاشقان» به کنایه در مورد «معشوق» به کار رفته است و «طبیب عام» در اینجا در مقابل «طبیب عاشقان» است. مگر: در اینجا به معنای «بستهبودن همهی راهها جز یک راه» است. لیلی: معشوق معروف مجنون، که در ادب فارسی مظهر کلی عشق و نمایندهی نام معشوق شاعران شده است. او دختر «مهدی ابن سعد» یا «مهدی ابن ربیعه» است و مجنون (قیس ابن مُلَوَّح) عاشق اوست. از داستان این دو شاید بیش از هر داستان عشقی دیگری در ادب فارسی سخن گفته شده است. شیدا: ۱. آشفته، پریشان ۲. عاشق. معنای بیت: طبیب عموم مردم، برای درد بیماران عشق درمانی سراغ ندارد (بیماران عشق طبیب خاص خود را دارند که کسی جز معشوق نیست)، تنها لیلی میتواند درد مجنون شیدا را درمان کند.
گرت: اگر تو را، اگر تو. پروا: توجه، اعتنا. مسکینان: بیچارگان، بینوایان. نبایستی: [از مصدر بایستن] نمیبایست. نمود: [مصدر مرخم] نمودن، نشان دادن. معنای بیت: اگر نمیخواهی اعتنایی به حال عاشقان غمگین و بینوا داشته باشی [دست کم]، از همان اول روی زیبای خود را به ما نشان نده (اگر غم ما را نمیخوری، لااقل ما را گرفتار عشق خود نکن)
چو: وقتی. بنمودی: نشان دادی. ثبات: استقامت، پایداری. ناشکیبا: بیقرار، بیتاب، بیطاقت. معنای بیت: وقتی چهرهی زیبای خود را نشان دادی و استقامت و عقل و شکیبایی دل را ربودی، اکنون باید برای این عاشق بیقرارِ بیعقل و بیدل، چارهیی بیندیشی. [ابیات سوم و چهارم را میتوان موقوفالمعانی پنداشت.]
مراد: آرزو. عقبی: آخرت. قدری نباشد: ارزشی ندارد. در چاپ فروغی «قدری ندارد» آمده است. معنای بیت: من در دنیا و آخرت چیزی جز وصال تو را نمیخواهم، وگرنه دین و دنیا بیتو ارزشی ندارد.
که گر روزی: در چاپ فروغی: «که از دوری». هفتدریا: در قدیم در روی زمین هفتدریا تصور میکردند، و همچنین در نزد عرب پیش از اسلام و بعد از اسلام، شمار مهمترین دریاها هفت بود، و هندوان نیز از «هفتدریا» نام بردهاند. در ادبیات پارسی، هفتدریا، هفتآب و هفتبحر بسیار آمده است که عبارت بودند از: ۱. دریای اخضر ۲. دریای عمان ۳. دریای قلزم (بحر احمر) ۴. دریای بربر ۵. دریای اقیانوس ۶. دریای قسطنطنیه که آن را بحرالروم نیز گفتهاند ۷. دریای اسود. و بعضی: دریای چین، دریای مغرب، دریای روم، دریای نیطس، دریای طبریه، دریای جرجان و دریای خوارزم نوشتهاند. به طور کلی، مراد از «هفتدریا» همهی آبهای زمین است. معنای بیت: ای دلبر چنان در اشتیاق دیدار تو میسوزم و دوری تو چنان آتشی در دلم برافروخته است که اگر روزی آهی از دل بکشم، حرارت آن آبهای روی زمین را میخشکاند. [در این بیت، صنعت اغراق یا مبالغه، هنرمندانه به کار رفته است.
یکزمان: مدتی. خلوت: تنهایی، گوشهی تنهایی
دوستان عزیز...
چند عکس از کتاب راز مانا [دیدگاهها، زندگی و آثار استاد آواز ایران، محمدرضا شجریان] آماده کردهام که در آنها همایون شجریان نیز حضور دارد.
۱- سال ۱۳۶۱- همایون شجریان در حضور استاد جلیل شهناز در هفت سالگی
۲- همایون هفده ساله به همراه پدر و هابیل علیاف (نوازندهی چیرهدست کمانچه) در حال اجرای برنامه در تالار وحدت
۳- همایون به همراه پدر، داریوش پیرنیاکان و جمشید عندلیبی (کنسرت سهگاه)
۴- اجرای کنسرت در پاریس (شهریور ۱۳۷۸) در مراسم اهدای جایزهی "چشم پیکاسو"ی یونسکو به استاد شجریان
در شرایطی این پست را آماده و ارسال میکنم که در تهران باد شدیدی وزیدن گرفته و آسمان میغرد و ابر بهاری بر پیکر زمین تازیانه میزند.
بــبــار ای ابــر بــهــاربــبــار ای بـارون بــبــار
با دلـــــم گریـه کـن خون ببار
در شبهای تیره چون زلف یار
بهر لیلی چو مجنون ببار
ای بارون
دوستان عزیز...
چندی پیش در یکی از وبگردیهایم برای یافتن مطالبی پیرامون آقای همایون شجریان، به نقدی بر نوار ناشکیبا برخوردم که در شمارهی ۳۳۹۹ (یکشنبه ۱۷ خرداد ۱۳۸۳) روزنامهی همشهری به چاپ رسیده بود. این مطلب که نگارندهی آن، جناب آقای محمد بهمنش هستند، در زیر میآید:
نقدی بر نوار ناشکیبا
نه در حد انتظار/ محمد بهمنش
بیتردید در سایهی پدری با درجهی مهارت و استادی در
آواز قرار گرفتن برای هر کس سخت است، حتی اگر آن کس همایون شجریان باشد. چه
برای او از همه سختتر است، زیرا ارائهی آواز بدین پایه و مایه توسط
محمدرضا شجریان، مسیر را برای هر خوانندهای ولو این که پسری به نام همایون باشد، دشوار کرده است. همایون حدود چند سال است که در کنار پدر به هنرنمایی میپردازد. سه آلبوم اخیر (زمستان است، بی تو به سر نمیشود و فریاد) با همراهی آواز این دو به بار نشسته است. اما انتشار آلبوم مستقل «نسیم وصل»
در سال گذشته، نشان داد که همایون مسیر مستقلی میطلبد. نکتهی حائز اهمیت
در آن اثر، استفاده از مجموعهای شامل چند ترانه با اشعاری که وجهی از عامهپسندی
را در خود داشت و فرم و نمونهی تنظیم و ارائه قطعات، اثر را از یک موسیقی
کاملاً جدی، جدا میکرد. اینک پس از گذشت یک سال، اثر دیگری با عنوان «ناشکیبا» ارائه میشود، میل خواننده به انتشار اثر در روز تولدش(!) و عکس روی جلد،
نوعی رقابت با خوانندگان موسیقی پاپ را به نمایش میگذارد. جریانی که به
حواشی و جذابیتهای ظاهری، بیش از متن میاندیشد. همایون در اجراهای متعدد
نشان داده است که از توان و تسلط قابل قبولی برخوردار است. این توان به حدی
بوده است که گاه در کنسرتهای خارج از کشور بدون حضور پدر به روی صحنه
رفته است. با توجه به سن و سابقه و حضور استاد، همگی شرایط را برای رشد و
ارتقاء افزونتر این خوانندهی جوان مهیا میسازد. اما همایون شجریان به
جنبهای دیگر از موسیقی نیز باید توجه کند. صرف صدای خوش و شهرت، اسباب
کافی برای ارائهی آثار برجسته نیستند. «ناشکیبا» اثری است که سوای شهرت نوازندگان و خوانندهی آن شاید ویژگی چندانی ندارد.
ضمن آن که حتی گاه فاقد بار و کشش احساسی برای جذب هر نوع مخاطبی است. از
قدیم در میان موسیقیدانان نکتهای مورد اشاره بوده است و آن ساخت آهنگ به ضرب زور
است(!). واژهی «زور» به معنای ساختن قطعهای موسیقی بدون هیچ بهره و بیان
احساسی و تنها با استفاده از وصل چند صدای موسیقی است، به مثابه شاعری که
قافیهها را کنار هم بگذارد تا مثلاً غزلی بسراید که تنها نمای ظاهری یک
شعر را دارد. در ابتدای اثر، تصنیف «چه دانستم» شنیده میشود.
مقدمهی
سازی که ردپای کامکارها را به خوبی برخود دارد به یک ملودی نه چندان دلچسب و
موسیقی نه چندان روان با شعری از مولانا وصل میشود. قطعه سوم «می عشق»
نام دارد. ملودی معمولی و نسبتاً عامهپسند با تنظیمی معمولی بدون هیچ ویژگی موسیقایی با ناخوشایندترین وجه ممکن،
شعر حافظ را ارائه میدهد. با چنین فضاهایی در اثری به نام «زهی عشق»
قبلاً آشنا شدهایم. این مسیر در سایر قطعات نیز با اندکی فراز و نشیب به
چشم میخورد. تصنیف «پنهان چو دل» با تأثیر از موسیقی خراسانی درست شبیه
تصنیف «ای عاشقان» که آن هم ملهم از موسیقی خراسان توسط کلهر ساخته و با
صدای شجریان بزرگ خوانده شده است. اما این کجا و آن کجا(!)
بیتردید اردشیر کامکار نوازندهای پر قدرت با تکنیک و تسلط کافی در هنر
کمانچهنوازی است. او در این سالها با اجرای آثار متعدد، توان خود را به
نمایش گذارده و تأیید خود را از جامعهی موسیقی دریافت کرده است.
با این
حال آهنگسازی در موسیقی ایرانی چندان پدیدهی سادهای نیست. این مقوله که
مصداق کامل سهل و ممتنع است، به راستی در نگاه اول آسان ولی در ادامهی راه
دشواریهای فراوان را به همراه دارد. به خصوص تصنیفسازی که خود نیاز به
بحث و تفصیل دارد. در سه دههی اخیر آثار و تصانیف هنرمندانی نظیر محمدرضا
لطفی، پرویز مشکاتیان، حسین علیزاده و برخی تصانیف جلیل عندلیبی، سطح ذوق و
درک و دریافت شنونده را ارتقاء داده است. در واقع در اثر ناشکیبا، گناه بر
دوش آهنگساز و یا اجرا کننده نیست. نسل پیشین، مخاطب جدی موسیقی را به سمت
و سویی رهنمون کردهاند که این مسیر با هر اثر سهلالوصولی
ارضا نمیشود. جایگاه هنری و ارزشهای والای نوازندگی اردشیر کامکار و
ارتقاء هنر کمانچهنوازی در دو دههی اخیر بر کسی پوشیده نیست. اما مقولهی
نواسازی و ساخت تصنیف مقوله ای است که نیاز به تعمق و تفکر افزون تری
دارد.
اردشیر کامکار به دلیل موقعیت خانوادگی و حضور آهنگساز پرقدرت و
با دانشی نظیر هوشنگ کامکار، قطعاً با این مسائل آشناست و این خانواده
اولین منتقدان او خواهند بود. همین امر مسئولیت و وظیفهی او را در مقولهی
مورد نظر دشوار خواهد کرد. روی دیگر سکه، حضور همایون شجریان است. اگر این
خوانندهی جوان و جویای نام، خواهان طی مسیری با ویژگیهای برتر هنری است،
میبایست قدری جدیتر و عمیقتر به حضور موسیقاییاش بیندیشد. تجربه نشان
داده است که اغلب خوانندگان موسیقی با جریانها، رویکردها و گرایشهای
موسیقی، آشنایی چندانی ندارند. اما موقعیت همایون به عنوان فرزند استاد
بزرگ آواز ایران و همچنین نوازندگی کمانچه و تنبک توسط او، مسئولیت و
وظیفهاش را نیز در ارائهی اثر دشوار میکند. بیتردید کیفیت اثر موسیقی
نه در شهرت و جذابیتهای عناوین ظاهری که در کیفیت و محتوای اثر نهفته است.
این کیفیت حتی ممکن است از یک موسیقیدان نه چندان مشهور ارائه شود. همایون
این را خوب میداند اما ای کاش به کار بندد.
اما بنده نیز نقدی بر نقد آقای بهمنش نوشتهام که توجه شما را به آن جلب میکنم:
نقدی بر نقد آقای بهمنش
نه در حد انتظار/ سهند سلطاندوست
آقای منتقد! در کدام قسمت آلبوم زمستان است آقای همایون شجریان به همخوانی با پدر پرداختهاست؟ البته مراد بنده از همخوانی آن نیست که پسر زیر صدای پدر بخواند که اگر اینگونه بود صدای آقای کلهر هم در تصنیف بی تو به سر نمیشود،
زیر صدای استاد شنیده میشود ولی ایشان را خوانندهی آن اثر نمینامیم. در
ضمن در نوار "زمستان است" از همایون تنها به عنوان نوازندهی تنبک
نام برده شده، نه خواننده ... [این مسئله به خودی خود هیچ ارزش و اهمیتی
ندارد که همایون شجریان در فلان نوار به همراه استاد آواز خوانده یا نه.
بلکه از آن منظر قابل توجه است که شما بدون داشتن سطحیترین و ابتداییترین اطلاعات پیشنیاز از موضوع مورد بحث، برای نوشتن یک نقد، قلم بر کاغذ راندهاید و اظهار نظر فرمودهاید.]
نوشتهاید که آلبوم نسیم وصل معیارهای موسیقی جدی(!) را ندارد. چه تعریفی از موسیقی جدی دارید؟ آیا این یک ترکیب مندرآوردی نیست؟ موسیقی مگر میتواند با آدم شوخی داشته باشد؟ شاید این شما هستید که آن موسیقی را شوخی میانگارید.
این که خواننده بخواهد آثارش را در روز تولدش منتشر کند، چه اشکالی دارد که از آن با تعجب و تمسخر یاد میکنید؟ در ضمن قرار گرفتن عکس خواننده روی جلد چه عیبی دارد؟ مگر عکس خود استاد شجریان (که او را مبرا از هرگونه اشتباه دانستهاید) بارها روی جلد آثارشان چاپ نشده؟ از آن گذشته، مگر همایون شجریان طراحی جلد آثارش را بر عهده دارد؟
نوشتهاید: « ناشکیبا اثریست که سوای شهرت نوازندگان و خوانندهی آن شاید ویژگی چندانی ندارد »
آقای منتقد! آیا این نقد و بررسی
است؟! در یک جمله، بیذکر هیچ دلیلی، کل اثر را زیر سؤال بردهاید... فکر
میکنم انتقاد کردن به همین سادگیها هم نباشد. شاید اینگونه میاندیشید
که هر که بهتر بکوبد، منتقد خوب و تواناییست و شایستهی احترام؟
آقای منتقد! شما ناشکیبا را "فاقد هرگونه بار و کشش احساسی برای جذب مخاطب" دانستهاید. چه کسی به شما اجازه داده است که به جای دیگران و به نمایندگی از طرف همهی دوستداران موسیقی ایرانی نظر بدهید؟ کمی به خودتان بنگرید و ببینید در حدی بودهاید که این مسئله را تشخیص دهید؟! (کشش احساسی، امری کاملاً فردی و شخصیست؛ چگونه میتوانید به جای همگان چنین احساسی داشتهباشید؟ لااقل بنده چنین احساسی ندارم و شما را محق به اینکه راوی شدت احساسات من باشید، نمیپندارم.)
آقای منتقد! نوشتهاید: "ضرب زور(!)" کدام ضرب زور؟ تا آنجا که من اطلاع دارم چماق به دستی بالاسر همایون شجریان دیده نشده که ایشان را به انتشار آلبوم تهدید کند. خود همایون شجریان در گفتوگویی که در همان صفحهی روزنامهی همشهری به چاپ رسیده صراحتاً اعلام کرده که ترجیح میدهد هرگز کاری ارائه ندهد، تا آنکه اثری "بزندررویی" منتشر کند.
آقای منتقد! اوج باریکبینی در نقد را جایی نشان دادهاید که به بررسی(!) تکتک قطعات آلبوم پرداختهاید...
ابتدا تصنیف "چه دانستم" را مطابق عادتتان بدون هیچ دلیلی
فاقد ملودی و موسیقی روان خواندهاید. سپس بیتوجه به ساز و آواز
"ناشکیبا" به سراغ تصنیف "می عشق" رفتهاید و آن را نیز عامهپسند و کاملاً
معمولی و شاید هم مزخرف قلمداد کردهاید. (آقای منتقد! فکر نکنید که با
الصاق برچسب عوامانه بر هر اثری، خود روشنفکر
و اهل فن جلوه مینمایید) سایر قطعات را نیز نادیده گرفتهاید و به طور
کلی آنها را بیهوده و فاقد ارزشهای هنری دانستهاید. تصنیف "پنهان چو دل"
هم مانند دیگر آثار همایون اصولاً "کمتر از حدّ انتظار" و دارای سطحی
بسیار پایینتر نسبت به "ای عاشقان" (شب، سکوت، کویر...) است. لااقل
مینوشتید که چه چیز موجب این اختلاف سطح شده و "حدّ انتظار" شما چه بوده؟
شاید ما هم مثل شما به زوایا و خفایای هنر -که ظاهراً شما کاملاً به آن
اشراف دارید- آگاه میشدیم.
آقای منتقد! گویا عادتی در نوشتن دارید و آن اینکه ابتدا به تعریف و تمجید بیدلیل و منطق از شخص مورد نظر میپردازید و بعد هم به همان سبک بر او میتازید. شاید میانگارید دست آویختن به چنین شیوهای رنگ و لعاب عدالت را از رهگذر برشماری معایب و مزایا به نقد شما میبخشد.
تعریفتان از اثر سهلالوصول چیست؟ (یقیناً اعتقاد ندارید که برای هر ادعایی مدرکی و برای هر واژهی خودساختهای تعریفی لازم است.)
در آخر هم، چون پدری دلسوز و یاری وفادار به موعظه پرداختهاید... اینک که به پایان عرایضم نزدیک میشوم؛ احساس میکنم که شاید نقد بیپایه و اساس شما که احتمالاًً باری به هر جهت و برای پرکردن قسمتهای خالی روزنامهی وزین(!) بوده، ارزش این همه پاسخ را نداشته! ولی از سویی... نوشتهی شما در روزنامهی پرتیراژ و پرمخاطبی چون همشهری به طبع رسیده... خیلیها (خیلی خیلی بیشتر از آنان که این جواب مرا میخوانند) نقد و نگاه شما را خواندهاند.
پینوشت ۱ : حالا که برای بازبینی و اصلاح آرشیو وبلاگ، مجدداً نقد دوست موسیقیدانمان(!) را میخوانم، در شگفتم و انگشتبهدهان ماندهام که چطور با این همه صبر و حوصله به پاسخگویی به لاطئلات جناب نویسنده پراختهام!